تویی که از شمیم تو بهشت جان گرفته است
فدای آن سرت شوم که بوی نان گرفته است
چه کرده پنجه صبا چو چنگ زد به زلف تو
که شور گیسوی تو دل از آسمان گرفته است
چکید نور از آینه کدام آیه خوانده ای
که سنگهای فتنه جو تو را نشان گرفته است
به نیزه دارها بگو شمرده تر تو را برند
که تازیانه از تن زنان توان گرفته است
به موج هر نگاه خود تو تشنه تر کنی مرا
ببین که شور چشم من چسان زبان گرفته است
میثم مؤمنی نژاد |